فصل²فیک؛[بازی دوباره...]
P⁸
مینسو ویو
اون پسره دستمال گذاشت جلوی دهنم وبیهوشم کرد باسردردتوی یه عمارت بزرگ بیدارشدم بهم قانونای اینجاروگفت وگفت مافیاست بااین حرفش ترسیدم بهم گفت لباسم وعوض کنم وبرم پایین رفتم سروقت کمدیه لباس برداشتم وپوشیدم رفتم پایین دیدم هعی نگام میکنه خدمتکاراهم همش خودشون رومیچسبوندن بهش کاریابی صداش میکردند رفتم نشستم روصندلی که شروع کرد حرف زدن
تهیونگ:راستی اسمم تهیونگه یادم نیست قبلابهت اسمم روگفتم یانه
مینسو:با..شه ته..یونگ
تهیونگ:چراوقتی باهام صحبت میکنی لکنت میگیری؟ازم میترسی؟
مینسو:.....
تهیونگ:؟؟؟
مینسو:.....
تهیونگ:باتوام(یکم داد)
مینسو:اره
تهیونگ:نیازی نیست ازم بترسی من کاری باهات ندارم حتی بهترازاون دوست پسرعوضیتم
مینسو ویو
موقع خودن غذاپسره بهم اسمش روگفت بعدازم پرسیده چراوقتی باهاش حرف میزنم لکنت میگیرم...من یکمی ازش میترسم خب نمیدونستم چی بگم حرفی نزدم بازم گفت جوابی ندادن تااعصبانی شد یه داد آرومی زده که حرف زدم بعدغذا بهم گفت اتاقم کجاست رفتم بخوابم کع صدایی شنیدم
مینسو:تواینجا چیکارمیکنی
تهیونگ:چیه اومدم پیش زنم بخوابم
مینسو:زنت؟
تهیونگ:اره
مینسو:تونه دوست پسرمی نه شوهرم وقرارنیست بشی
تهیونگ:او مثل اینکه بد گرل دلش تنبیه میخواد نه؟
مینسو:اَه اصلابگیرهمینجا بخواب
تهیونگ:حالاخوبه
.......
مینسو:چیکارمیکنی
تهیونگ:منظور؟
مینسو:چرابغلم کردی
تهیونگ:چون دوست دارم زنمو بغل کنم
مینسو:حیف که نمیتونم چیزی بهت بگم(زیرلب)
تهیونگ:بامنی بیبی
مینسو:هیچی ولش کن
تهیونگ ویو
دیشب رفتم پیش مینسوخوابیدم صبح پاشدم دیدم خودشو توبغلم جاکرده مثلادیشب میگفت چرابغلم کردی خیلی کیوت خوابیده بود میخواستم بگیرم بچلونمش..این دخترباعث شده من ازاون مافیای سرد وخشن تغیرکنم به یه آدمه دیگ...نتونستم دربرابرلباش مقاومت کنم رفتم سمتشون و.....
[ا]
[د]
[ا]
[م]
[ه]
[د]
[ا]
[ر]
[د]
**********************************
حمایتا بیش ازحد کم شده لطفا حمایت کنید دیگ
مینسو ویو
اون پسره دستمال گذاشت جلوی دهنم وبیهوشم کرد باسردردتوی یه عمارت بزرگ بیدارشدم بهم قانونای اینجاروگفت وگفت مافیاست بااین حرفش ترسیدم بهم گفت لباسم وعوض کنم وبرم پایین رفتم سروقت کمدیه لباس برداشتم وپوشیدم رفتم پایین دیدم هعی نگام میکنه خدمتکاراهم همش خودشون رومیچسبوندن بهش کاریابی صداش میکردند رفتم نشستم روصندلی که شروع کرد حرف زدن
تهیونگ:راستی اسمم تهیونگه یادم نیست قبلابهت اسمم روگفتم یانه
مینسو:با..شه ته..یونگ
تهیونگ:چراوقتی باهام صحبت میکنی لکنت میگیری؟ازم میترسی؟
مینسو:.....
تهیونگ:؟؟؟
مینسو:.....
تهیونگ:باتوام(یکم داد)
مینسو:اره
تهیونگ:نیازی نیست ازم بترسی من کاری باهات ندارم حتی بهترازاون دوست پسرعوضیتم
مینسو ویو
موقع خودن غذاپسره بهم اسمش روگفت بعدازم پرسیده چراوقتی باهاش حرف میزنم لکنت میگیرم...من یکمی ازش میترسم خب نمیدونستم چی بگم حرفی نزدم بازم گفت جوابی ندادن تااعصبانی شد یه داد آرومی زده که حرف زدم بعدغذا بهم گفت اتاقم کجاست رفتم بخوابم کع صدایی شنیدم
مینسو:تواینجا چیکارمیکنی
تهیونگ:چیه اومدم پیش زنم بخوابم
مینسو:زنت؟
تهیونگ:اره
مینسو:تونه دوست پسرمی نه شوهرم وقرارنیست بشی
تهیونگ:او مثل اینکه بد گرل دلش تنبیه میخواد نه؟
مینسو:اَه اصلابگیرهمینجا بخواب
تهیونگ:حالاخوبه
.......
مینسو:چیکارمیکنی
تهیونگ:منظور؟
مینسو:چرابغلم کردی
تهیونگ:چون دوست دارم زنمو بغل کنم
مینسو:حیف که نمیتونم چیزی بهت بگم(زیرلب)
تهیونگ:بامنی بیبی
مینسو:هیچی ولش کن
تهیونگ ویو
دیشب رفتم پیش مینسوخوابیدم صبح پاشدم دیدم خودشو توبغلم جاکرده مثلادیشب میگفت چرابغلم کردی خیلی کیوت خوابیده بود میخواستم بگیرم بچلونمش..این دخترباعث شده من ازاون مافیای سرد وخشن تغیرکنم به یه آدمه دیگ...نتونستم دربرابرلباش مقاومت کنم رفتم سمتشون و.....
[ا]
[د]
[ا]
[م]
[ه]
[د]
[ا]
[ر]
[د]
**********************************
حمایتا بیش ازحد کم شده لطفا حمایت کنید دیگ
۶.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.